تاکسی نوشت
-
چي مهم است؟
چي مهم است؟ هفته پيش چند روزي رفتم خارج از شهر. جايي كه رفته بودم در حاشيه كوهستان بود و…
بیشتر بخوانید » -
دونده
دونده هوا گرم بود؛ تاکسی از کنار جوانی که در حاشیه اتوبان می دوید، گذشت. مرد جوانی که جلوی تاکسی…
بیشتر بخوانید » -
زود می گذرد
زود می گذرد جلوی تاکسی نشسته بودم. راننده چشمش به من افتاد، چند لحظه ای نگاهم کرد، بعد پرسید: «شما…
بیشتر بخوانید » -
لایک
لایک جوانی که جلوی تاکسی نشسته بود، سرش را از روی گوشی تلفنش بلند کرد و گفت: «خیلی عجیبه.» مردی…
بیشتر بخوانید » -
عمل
عمل راننده تاکسی سرفه ای کرد و گفت: «واقعا نمیشه نفس کشید.» مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «هوا…
بیشتر بخوانید » -
راه دور
راه دور مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «هر چه می دویم، نمی رسیم.» بعد گفت: «هر روزی که…
بیشتر بخوانید » -
يك جور ديگر
يك جور ديگر كنار خيابان منتظر تاكسي ايستاده بودم، يك ماشين شخصي مسافركش جلوي پايم ايستاد. راننده پرسيد: «كجا؟» گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
اين يا آن؟
اين يا آن؟ پسر جواني كه جلوي تاكسي نشسته بود، پيغامي كه برايش رسيده بود را خواند، با عصبانيت موبايلش…
بیشتر بخوانید » -
گريه
“گريه” جلوي داشبرد تاكسي، عكسي از يك جوان كه در پاركي ايستاده بود و به لنز خيره نگاه ميكرد…
بیشتر بخوانید »