تاکسی نوشت

عمل

از مجموعه تاکسی نوشت های سروش صحت

عمل

راننده تاکسی سرفه ای کرد و گفت: «واقعا نمیشه نفس کشید.» مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «هوا افتضاح شده.» راننده گفت: «آدم باید جمع کنه بره جایی که اقلا نفسش چاق باشه.» مرد گفت: «همه همین رو می گن ولی هیچ کس نمی ره.» راننده گفت: «آخه سخته، رفتن که به همین سادگی نیست.»

مرد گفت: «کسی که میخواد بره، باید یه لحظه قید همه چی رو بزنه و ول کنه و بره.»

راننده گفت: «نمیشه.»

مرد گفت: «چرا، کسی که بخواد میشه، فقط دیگه نباید فکر چیزی رو بکنه. بدی ما اینه که فقط حرف می زنیم، عمل تو کارمون نیست.»

راننده یکدفعه وسط اتوبان زد روی ترمز و از ماشین پیاده شد و جهت عکس شروع به رفتن کرد. مسافر در را باز کرد و رو به راننده داد زد: «کجا؟!»

راننده گفت: «دارم میرم.» مرد گفت: «میشه… الان؟!… یهو؟!.. اینجا؟!» راننده گفت: «مگه خودت نگفتی باید یه لحظه قید همه چی رو زد و رفت.» مسافر گفت: «حالا من یه چیزی گفتم، جون مادرت برگرد.»

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا