sehat story
-
تاکسی نوشت
راه دور
راه دور مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «هر چه می دویم، نمی رسیم.» بعد گفت: «هر روزی که…
بیشتر بخوانید » -
تاکسی نوشت
يك جور ديگر
يك جور ديگر كنار خيابان منتظر تاكسي ايستاده بودم، يك ماشين شخصي مسافركش جلوي پايم ايستاد. راننده پرسيد: «كجا؟» گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
تاکسی نوشت
اين يا آن؟
اين يا آن؟ پسر جواني كه جلوي تاكسي نشسته بود، پيغامي كه برايش رسيده بود را خواند، با عصبانيت موبايلش…
بیشتر بخوانید » -
اردی نوشت
گريه
“گريه” جلوي داشبرد تاكسي، عكسي از يك جوان كه در پاركي ايستاده بود و به لنز خيره نگاه ميكرد…
بیشتر بخوانید »